گل پسرم ماهانگل پسرم ماهان، تا این لحظه: 10 سال و 8 ماه و 6 روز سن داره

به یمن آمدن ماهان کوچکمان به زمین باآسمانی ترین آرزوها

بدون عنوان

پسرعزیزتر ازجانم الان که دارم وبلاگتو مینویسم یک ماه از بهار گذشته  ببخش که تو این مدت نرسیدم به وبت سر بزنم  و از تعطیلات عیدت بگم وعکسهات رو بزارم علتش هم این بود که چهار روز اول عيد مسافرت بوديم و بعدش هم که مشغول عيد ديدني . گل پسرم الان که دارم اینو مینویسم تو درخواب نازهستی چون در زمان بیداری تا لب تابو باز می کنم که برات بنویسم تو میای سراغش و نمیذاری کسی بهش دست بزنه .عزیزم الان تو هفت ماه و بیست و سه روزه شدی و میتونی چهاردست و پا بری اصلا نمی شه ازت غافل شد  تا غافل بشم یه کاری می کنی.دوست داری سراغ همه چی بری  و باهاشون بازی کنی خلاصه که خیلی شیطون شدی عزیز مامان .   عکسهای ماهان جان در تعطیلات ...
31 فروردين 1393

تبریک سال 93

 بهارتون مبارک دوستای خوبم  امیدوارم سال خوبی رو شروع کرده باشین و توی این سال جدید به آرزوهاتون برسین و روزهاتون همه رنگی رنگی و شاد باشه.  پسر گلم عید تو هم مبارک  پسرم این عید با تمام عیدهای زندگیمون فرق داشت و امسال یعنی سال 93 بهترین سال زندگیه منو بابا بود، میدونی چرا؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟  چون در روز تازه شدن و  نو شدن سال  تو توی زندگی ما بودی. خیلی لحظه قشنگی بود که تو در کنار منو بابایی سر سفره هفت سین منتظر سال تحویل بودی پسرم تو حس قشنگ و ارزشمند مادرو پدر شدن را برای ما به ارمغان آوردی و باعث شدی که منو و بابایی بالاترین حس مادر و پدر بودن را تجربه کنیم. عزیزترینم خیلی خدا رو ...
26 فروردين 1393

بدون عنوان

اسفند رو به پايان است آريايي نازنينم وقت كوچ كردن به فروردين وقت بخشيدن و صاف كردن دل است پس مرا ببخش اگر با نگاهي دلت را آزردم اگر با صدايي و سخني روحت را آشفتم و اگر با زباني بر دلت تركي انداختم پروردگارا: در اين روزهاي پاياني سال به خواب دوستانم آرامش به بيداريشان آسايش به زندگيشان نور و روشني به عشقشان ماندگاري به مهرشان وفا و به وجودشان تندرستي بخش   ماهان عزیزم اولین عیدت پيشاپيش مبارك   اینم سالنامه 1393 ماهان جان   پسرقشنگم دوست داریم   ...
28 اسفند 1392

واکسن 6 ماهگی ماهان کوچولو

عزیز دل مامان و بابا ماهان جان برای واکسن 6 ماهگیت چهارشنبه ٧/١٢/١٣٩٢ با بابایی تو رو بردیم بهداشت و واکسن 6 ماهگیت رو زدیم . موقع واکسن زدن خیلی گریه کردی اما بعدش آروم بودی تا خونه ! این دفعه بعد از واکسنت خیلی اذیت نشدی قبل از رفتن بهت قطره استامینوفن دادم که زیاد بی تابی نکنی جای واکسنت کمی سفت شد که برات کمپرس آب سرد گذاشتم ولی خدا رو شکر تب نکردی . عزیز مامان وقتي خانمه آمپول رو زد تو پات دلم ضعف رفت . انگار آمپول رو به بدن من زدن.خداکنه  زودتر خوب بشی عزیز دلم. عشق مامانی وقتی رسیدیم خونه برات فرنی درست کردم بعد بهت  شير دادم تا خوابیدی . راستی گل پسرم توچکاب شش ماهگیت وزنت ٨ کیلو و قدت 64 سانت...
28 اسفند 1392

شش ماهگی ماهان جون

عزیز مامان و بابا نیم سالگیت مبارک   ماهانم عزیزم نمی دانم روزی این کلمات را می خوانی یا نه در این روزها که هر روزاتفاق جدیدی سرراهم قرار میگیرد فقط کنار تو بودن آرامم میکند......نفسهایت ........لبخندت.......نگاهت ....... شاید بهتر بتوانم بگویم......عطر تنت  شش ماهگی تو یعنی پایان مرخصی من یعنی باید حداقل نصف روزو از تو جدا باشم و به محل کارم برم چطور میتونم تحمل کنم من که با عطر تنت مانوسم چطور میتونم چگونه؟  دوستت داریم ماهان قشنگم  . بی تابیهایم دلیلش خستگی است و وجود تو تنها درمان این خستگیها.......پس آرام باش ........و کنارم بمان.    دنیای مامان و ب...
7 اسفند 1392

ماهان و غذای اول

عزیز ما از تاریخ  15/11/92 یعنی وقتی پنج ماه و 10 روزش بود شروع  کرد به غذای کمکی خوردن . اولین غذای کمکی که خورد حریره بادام بود بعد از یک هفته سرلاک گندم و فرنی رو هم شروع کرد البته شب اول که سرلاک خورد یکم نا آروم بود و ترسیدیم اما خدا رو شکر دفعه های بعد مشکلی نداشت تنها مشکل اینه که این شکمو دوست داره همه غذا ها رو مثل نوشیدنی با ظرف سر بکشه نه اینکه با قاشق بخوره الان هم که داره سوپ میخوره. فدات بشم عشق مامان و بابا با این غذا خوردنت.     ...
7 اسفند 1392

ماهان ما داره شش ماهه میشه به سلامتی و اینم از کارای این روزاش

سلام عشقم .........  همه وجودم ............. ماهانم  گل پسرم ببخش که وبتو اینقدر دیر آپ کردم این چند روز نرسیدم به وبت سر بزنم ولی حالا اومدم با یه عالمه حرفهای قشنگ قشنگ درمورد تو که مثل بارون به زندگیمون طراوت بخشیدی. عزیزم هر چی که بزرگترمیشی بیشتر برای من و بابایی دلبری میکنی با صداهایی که  از خودت درمیاری و کارهایی که انجام میدی خودتو بیشتر برامون لوس میکنی. عشق ما  تو دیگه شروع کردی به غلط زدن  روی شکم که هستی به جای جلو رفتن یک کمی خودتو به سمت عقب میکشی و چون دوست داری جلو بری و به هر چی جلوته دست بزنی اما نمیتونی خسته میشی و گریه میکنی تا یکی به دادت برسه و بغلت ک...
7 اسفند 1392

پنج ماهگی عزیز دلم

عزیز دل مامان  ماهگیت مبارک ماهان جان امروزدقیقا ٥ ماه میشه که خدا تو را به عنوان بهترین هدیه برای ما فرستاد. عزیزم ..... نفسم ..... انقدر حواس پرت و بازیگوش شدی که وقتی دوروبرت شلوغه حتی کامل شیرنمیخوری برا همینم تو چکاب5 ماهگی که با بابایی بردیمت بهداشت خیلی وزنت اضافه نشده بود ؛وزنت ٧کیلو و ٣٠٠ گرم بود که گفتن باید تقویت بشی و زیاد شیر بخوری تاتپل یشی پسر قشنگم .   عشقم نمیدونی وقتی اون دستای قشنگتو تو دستام میگیرم و به اون چشای نازت که مثل دریا میمونه نگاه مکنم یادم میره کی هستم و کجاهستم حس میکنم همه دنیا مال من شده و ه...
6 بهمن 1392