گل پسرم ماهانگل پسرم ماهان، تا این لحظه: 10 سال و 8 ماه و 23 روز سن داره

به یمن آمدن ماهان کوچکمان به زمین باآسمانی ترین آرزوها

کارهای ماهانم در چهارماهگی

پسر تابستانی من الان 4 ماهش تموم شده و رفته توی 5 ماهگی واي خدا فكر كه ميكنم و يادم مي افته كه چقدر كوچيك بود و الان ماشالله چقدر بزرگ شده خدا رو هزار بار شكر ميكنم راستي الان پسرم خيلي قشنگ مي خنده حتي بعضي وقتها با صدا میخنده.   ماهانی مامان می خوام از کارات تو این روزا بگم تازه این روزا یاد گرفتی دستاتو به هم نزدیک کنی و بهشون نگاه  کنی با دستات بازی کنی میتونی دستاتو به طرف اسباب بازیهات درازکنی و به صورت ما نگاه کنی و به حرفهامون گوش بدی -  با چشمای قشنگت اسباب بازیاتو دنبال کنی - تلويزيون نگاه كنی - آهنگ گوش بدی- بابا مامان و صداشونو بشناسی - بعضي وقتها هم که باهات بازی میکنیم می ...
4 بهمن 1392

ماهان و مسافرت

ماهانم..... نفسم ........ عزیزم............ این هفته ای که گذشت هفته خوبی برای تو بود به دیدن باباجاجی و عموها رفتیم و حسابی به تو خوش گذشت آخه همش تو بغل عموها و مامان حاجی بودی و میگشتی تقریبا ٩روزی اونجا موندیم و یک شب هم خونه عمه رفتیم که نتونستیم زیاد اونجا بمونیم . عزیزم خونه باباجاجی یادگرفتی از خودت صداهایی در بیاری و با صدات بازی کنی(قربون اون صدات برم گل پسرم).   این روز ها که به پنج ماهگیت نزدیک میشی ، به یاد روزهایی که گذشت ..... وبزرگ شدی خدا را شاکرم .   کارهای با مزه تو تغییر بزرگی در من به وجود می یاره من بهترین هدیه را از خدا گرفتم تا شاد زندگی کنم .... این هم یه عکس از ع...
4 بهمن 1392

کچل شدن ماهان جان

عزیز دلم امروز (٢٩/١٠/٩٢) که روز ولادت حضرت رسول اکرم (ص) و امام جعفر صادق است تصمیم گرفتیم توی این روز خوب و عزیز موهاتو کوتاه کنیم تا (کچل بشی) منو بابایی تو رو بردیم طبقه پایین خونه بابا بزرگ و با کمک بابابزرگ و مامان بزرگ و بابایی موهاتو با ماشین صفر زدیم حالا شدی یه آقا پسر کچل (فدات بشم عزیز مامان ) .  گریه هم فایده نداره انگار چاره ای نبست جز اینکه تسلیم بشم تا کچلم کنن نه.نه.نه من نمیخوام کچل بشم ...
4 بهمن 1392

ماهان جان و شب یلدا

پسرم امسال اولین ساله که شب یلدا در کنار بابایی و مامانی هستی عزیزم دو فصل تابستان و پاییز رو دیدی و الانم داری وارد فصل زمستان میشی خدارو شکر می کنم به خاطر داشتنت و بودنت     قشنگ ترین صدای زندگی تپش قلب توست با شکوه ترین روز دنیا تولد توست پس برای من بمان و بدان که عاشقانه دوستت دارم اینم عکس شب یلدای عشق ما با دختر خاله عزیزش مبینا خانم  اینم یه عکس از مبینا خانم دختر خاله ماهان   ماهانم سفیدی برف را برای روحت سرخی انار را برای قلبت شیرینی هندوانه را برای عشقت وبلندی یلدا را برای زندگی قشنگت آرزومندم  یلدات مبارک قشنگم . ...
13 دی 1392

ماهان و حمام

عزيزم آهنگ صدايت با به دنيا آمدنت زيبا ترين ترانه زندگيم نفس هايت تنها بهانه نفس کشيدنم و وجودت تنها دليل زنده بودنم است پس با من بمان تا زنده بمانم ...  ابنم چند تا عکس از کوچولوی مامان در حمام فدات بشم اینم نفس مامان و بابا بعد از حمام     فدات گل پسرم ...
13 دی 1392

نه ماه انتظار و تولد ماهان گلم

  ماهان جان ما بعد از نه ماه انتظار در ساعت ١١:٠٤دقیقه صبح روز سه شنبه ٩٢/٠٦/٠٥ در بیمار ستان مادر و کودک شیراز بدنیا اومد که توی بیمارستان بابا و مادربزرگ و عمه وعمو منتظر بدنیا آمدن عزیز ما بودن . وزنش هنگام  تولد ٢٦٤٠ گرم و قدش ٤٧ سانتی متربود.دوست داریم ماهان گلم    عکس تولد گل پسرم   روز تولد تو روز نگاه باران بر شوره زار تشنه بر این دل بیابان روز تولد تو گویی پر از خیال است یاس و کبوتر و باد در حیرت تو خواب است هدیه ای از آسمان  برای؛ روز تولدت رسید. و دیدم هیچ چیز گلم را جز عشق لایق نیست. تولدت مبارک عزی...
13 دی 1392

35روزگی گل پسرما(روز ختنه شدن ماهان)

آقا ماهان ما در تاریخ 1392/07/09 ختنه شد.(35 روزگی ) قربونت برم عشق مامان و بابا که خیلی اذیت شدی و درد داشتی دوست داریم پسر گلم هر چند دکتر گفته بود تا 5 روز باید پانسمان باشه و قلابش تکون نخوره اما تو شیطنت کردیو همون روز دوم با لگد پانسمان و قلابو کندیو دور انداختی فضول مامان.   ...
13 دی 1392

4 ماهگی ماهان جون

پسر قشنگم  ماهگیت مبارک عزیزم برای واکسن 4 ماهگیت بابایی نبود که باهاش بریم  بهداشت رفته بود سرکار من وخاله  بردیمت واکسن 4 ماهگیتو زدیم هر چند اگه بود هم طاقت دیدن گریه های بعد از واکسن زدنت رو نداشت خدارو شکر عزیزم به سلامتی 4 ماهت شد این دفعه بعد از واکسنت خیلی اذیت شدی قبل از رفتن بهت قطره استامینوفن دادم که زیاد بی تابی نکنی ولی خیلی گریه کردی بعدش هم تا دو روز تب کردی که من و بابایی خیلی نگرانت شدیم.   دوست  داریم عزیز دلم   ...
13 دی 1392

یک روزبرفی و عکس های ماهان

برف صبح روز چهارشنبه یازدهم دیماه 92وقتي از خواب بيدار شديم ديدم برف اومده رفتم ماهان رو بغل كردم و از پنجره بيرون رو بهش نشون دادم ميخواستم بدونم ميدونه اين چيه ؟هنوز چشاش درست حسابي باز نشده بود يه خورده نگاه كرد و بعدش یه خنده از سر ذوق چاشنی نگاهش کرد فهمیدم از برف خوشش اومده بعد سر ظهر برديمش بیرون تو تراس كمي بازي كرديم و عکس انداختیم ولي چون به خاطر واکسن 4 ماهگیش حالش خیلی مساعد نبود زیاد نموندیم وگرنه خيلي دوست داشتم با هم برف بازي کنیم این اولین برف سال 92 بود و تقریبا 20 cm برف رو زمین نشسته. اينم عكساي روز برفي: البته اينقدرماهانو پوشوندمش كه چيزي از صورتش معلوم نيست.       ...
12 دی 1392