کارهای ماهانم در چهارماهگی
پسر تابستانی من الان 4 ماهش تموم شده و رفته توی 5 ماهگی واي خدا فكر كه ميكنم و يادم مي افته كه چقدر كوچيك بود و الان ماشالله چقدر بزرگ شده خدا رو هزار بار شكر ميكنم راستي الان پسرم خيلي قشنگ مي خنده حتي بعضي وقتها با صدا میخنده.
ماهانی مامان می خوام از کارات تو این روزا بگم
تازه این روزا یاد گرفتی دستاتو به هم نزدیک کنی و بهشون نگاه کنی با دستات بازی کنی میتونی دستاتو به طرف اسباب بازیهات درازکنی و به صورت ما نگاه کنی و به حرفهامون گوش بدی - با چشمای قشنگت اسباب بازیاتو دنبال کنی - تلويزيون نگاه كنی - آهنگ گوش بدی- بابا مامان و صداشونو بشناسی - بعضي وقتها هم که باهات بازی میکنیم می خوای جواب بدی- وقتيكه باهات حرف ميزنيم در صورتيكه سر حال باشی ميخوای باهامون حرف بزنی(غيغه غوغه ميكنی) هم چنان عاشق دستاتی و همش دست توی دهنی آب دهنت رو میاری بیرون و باهاش بازی میکنی( قربون اون لبهای کوچیکت برم) قبل از ما بیدارمیشی و با سرو صدای مخصوص خودت ما رو از خواب بیدار میکنی. و اینکه پیش غریبه ها کمتر میری و موقع دیدن افراد نا آشنا گریه میکنی خلاصه اينكه هر روز بيشتر و بيشتر داريم عاشقت ميشيم .
یه نکته مهم ماهان جان
ظهرها میخوابی ولی امان از روزی که نخوابی پدر منو در میاری و حسابی نق میزنی تا خواب بری (فدات بشم نق نقوی مامانی)
زیبایم ، از خدا میخواهم تنهاییهایت برای من ، غصه هایت برای من ، همه بغض ها و اشک هایت برای من باشد و خندیدن ها و شادیها برای تو باشد ، تو فقط لایق خندیدنی ، بخند گل نازم .
پروردگارم ، شکر به درگاهت بخاطر این نعمت الهی ، به خاطر این فرشته مهربانی