گل پسرم ماهانگل پسرم ماهان، تا این لحظه: 10 سال و 8 ماه و 27 روز سن داره

به یمن آمدن ماهان کوچکمان به زمین باآسمانی ترین آرزوها

واکسن 6 ماهگی ماهان کوچولو

عزیز دل مامان و بابا ماهان جان برای واکسن 6 ماهگیت چهارشنبه ٧/١٢/١٣٩٢ با بابایی تو رو بردیم بهداشت و واکسن 6 ماهگیت رو زدیم . موقع واکسن زدن خیلی گریه کردی اما بعدش آروم بودی تا خونه ! این دفعه بعد از واکسنت خیلی اذیت نشدی قبل از رفتن بهت قطره استامینوفن دادم که زیاد بی تابی نکنی جای واکسنت کمی سفت شد که برات کمپرس آب سرد گذاشتم ولی خدا رو شکر تب نکردی . عزیز مامان وقتي خانمه آمپول رو زد تو پات دلم ضعف رفت . انگار آمپول رو به بدن من زدن.خداکنه  زودتر خوب بشی عزیز دلم. عشق مامانی وقتی رسیدیم خونه برات فرنی درست کردم بعد بهت  شير دادم تا خوابیدی . راستی گل پسرم توچکاب شش ماهگیت وزنت ٨ کیلو و قدت 64 سانت...
28 اسفند 1392

شش ماهگی ماهان جون

عزیز مامان و بابا نیم سالگیت مبارک   ماهانم عزیزم نمی دانم روزی این کلمات را می خوانی یا نه در این روزها که هر روزاتفاق جدیدی سرراهم قرار میگیرد فقط کنار تو بودن آرامم میکند......نفسهایت ........لبخندت.......نگاهت ....... شاید بهتر بتوانم بگویم......عطر تنت  شش ماهگی تو یعنی پایان مرخصی من یعنی باید حداقل نصف روزو از تو جدا باشم و به محل کارم برم چطور میتونم تحمل کنم من که با عطر تنت مانوسم چطور میتونم چگونه؟  دوستت داریم ماهان قشنگم  . بی تابیهایم دلیلش خستگی است و وجود تو تنها درمان این خستگیها.......پس آرام باش ........و کنارم بمان.    دنیای مامان و ب...
7 اسفند 1392

ماهان و غذای اول

عزیز ما از تاریخ  15/11/92 یعنی وقتی پنج ماه و 10 روزش بود شروع  کرد به غذای کمکی خوردن . اولین غذای کمکی که خورد حریره بادام بود بعد از یک هفته سرلاک گندم و فرنی رو هم شروع کرد البته شب اول که سرلاک خورد یکم نا آروم بود و ترسیدیم اما خدا رو شکر دفعه های بعد مشکلی نداشت تنها مشکل اینه که این شکمو دوست داره همه غذا ها رو مثل نوشیدنی با ظرف سر بکشه نه اینکه با قاشق بخوره الان هم که داره سوپ میخوره. فدات بشم عشق مامان و بابا با این غذا خوردنت.     ...
7 اسفند 1392

ماهان ما داره شش ماهه میشه به سلامتی و اینم از کارای این روزاش

سلام عشقم .........  همه وجودم ............. ماهانم  گل پسرم ببخش که وبتو اینقدر دیر آپ کردم این چند روز نرسیدم به وبت سر بزنم ولی حالا اومدم با یه عالمه حرفهای قشنگ قشنگ درمورد تو که مثل بارون به زندگیمون طراوت بخشیدی. عزیزم هر چی که بزرگترمیشی بیشتر برای من و بابایی دلبری میکنی با صداهایی که  از خودت درمیاری و کارهایی که انجام میدی خودتو بیشتر برامون لوس میکنی. عشق ما  تو دیگه شروع کردی به غلط زدن  روی شکم که هستی به جای جلو رفتن یک کمی خودتو به سمت عقب میکشی و چون دوست داری جلو بری و به هر چی جلوته دست بزنی اما نمیتونی خسته میشی و گریه میکنی تا یکی به دادت برسه و بغلت ک...
7 اسفند 1392

پنج ماهگی عزیز دلم

عزیز دل مامان  ماهگیت مبارک ماهان جان امروزدقیقا ٥ ماه میشه که خدا تو را به عنوان بهترین هدیه برای ما فرستاد. عزیزم ..... نفسم ..... انقدر حواس پرت و بازیگوش شدی که وقتی دوروبرت شلوغه حتی کامل شیرنمیخوری برا همینم تو چکاب5 ماهگی که با بابایی بردیمت بهداشت خیلی وزنت اضافه نشده بود ؛وزنت ٧کیلو و ٣٠٠ گرم بود که گفتن باید تقویت بشی و زیاد شیر بخوری تاتپل یشی پسر قشنگم .   عشقم نمیدونی وقتی اون دستای قشنگتو تو دستام میگیرم و به اون چشای نازت که مثل دریا میمونه نگاه مکنم یادم میره کی هستم و کجاهستم حس میکنم همه دنیا مال من شده و ه...
6 بهمن 1392

3ماهگی ماهان جون

پسرم در تاریخ ٤/٩/٩٢ سه ماهه شد . وزن پسرم در سه ماهگی ٦کیلوگرم و قدش ٥٩ سانتی متر.میبوسمت عزیز دلم. امروز با شکوهترین روز هست، روزی که آفریدگار تو را به جهان هدیه داد، به زمین خوش آمدی فرشته ی مهر و زیبایی سه ماهگیت مبارک جون مامانی.          اینم چند تا عکس از عزیز مامان و بابا در سه ماهگی تنبیه ماهان کوچولو  به خاطر خوردن دستاش   عشق من در حال خوردن دستای کوچولوش  فدات بشم عشق مامان ...
4 بهمن 1392